۱۳۹۱ بهمن ۶, جمعه

چاله

کلا تو زندگی عادت دارم یه چاله میکنم که توش مثلا یه آپارتمان بسازم بعد همه میبینن تو چاله آب جمع شده منم دارم غرق میشم میان کمک
خود ِ خدا هم گاهی میاد طناب میندازه
بعد که همه جمع شدن میگم تا اینجا اومدین آستین همت رو بالا بزنین این آپارتمان تموم شه همه با هم توش زندگی کنیم
همه هم میگن باشه
همه زنگیم همینجوری کارم رو جلو بردم
شاید چون همیشه خیلی امیدوار بودم که نجات پیدا میکنم نجات پیدا کردم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.