۱۳۹۰ تیر ۲۳, پنجشنبه

سلامتی یه عده که خودم دیدم، کسی تعریف نکرد

سلامتی سرباز وظیفه ای که واسه خدمت افتاد یگان ویژه، واسه اینکه دستش به خون و ظلم آلوده نشه شد سرباز فراری   سلامتی جوون ارزشی که بعد دیدن ظلم به مردم تو انتخابات و بعدش از طرفداری از حکومت دس کشید و شد ضدعرزشی  سلامتی روزنامه نگاری که خودشو به هفت صبح مشایی نفروخت و رفت تو کتاب فروشی فروشنده شد
سلامتی
آخونده پیش نماز مسجد محل که واسه طرفداری از میرحسین خونه نشینش کردن ولی از حق برنگشت واسه مال دنیا
سلامتی
بچه ای که واسه زمین نموندن حرف باباش، درآمد ده هزار یورویی تو اروپا رو بیخیال شد برگشت ایران که سالهای آخرعمر باباشو پیشش باشه  
سلامتی جراح و متخصص مغز واعصابی که هنوز مستاجره ولی هیچکی رو واسه پول عمل زیر تیغ جراحی حاضر نشد ببره

سلامتی عاشقی که واسه مریضی مادرش بیخیال عشقش شد    
سلامتی رفیقم که صد تا کارعوض کرد، ولی یه بار هم حاضر نشد معیارهای اخلاقیشو واسه خوش آمد کسی زیر پا بزاره    سلامتی کارگری که واسه خرج زن و بچش به گریه افتاد، ولی حاضر نشد از تو انبار بی حساب کتابی که توش کار میکنه یه پیچ جا به جا کنه  
سلامتی سربازی که واسه اینکه رفیقش بره عشقشو ببینه جاش آخر هفته وایساد نگهبانی و خونه نرفت      
سلامتی پیراهن دوزخیابون استاد معین که ۶ سال  قیمتشو بالا نبرد، آخرم که دخلش با خرجش نچرخید مغازه رو اجاره داد و خونه نشین شد     

سلامتی کفاش بیسواد محل که هیچ کس و ندیدم مثلش تو خوش قولی و خوش خلقی و کار تمیز کردن

۲ نظر:

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.