۱۳۹۰ فروردین ۹, سه‌شنبه

از جبر تا اختیار جبر

برای من لوده مسلک صحبت کردن و نوشتن از جبر و اختیار واقعا مسخرست هر کی مسخره کنه بهش حق میدم ولی الان مدتهاست ،شایدم سالهاست که این پارادوکس جبر و اختیار داره روانم و به هم میریزه
گاهی که داستانهای قاتلین و ... رو تو روزنامه ها میخونم نکته ای که خیلی توجه من و جلب میکنه بستری است که اون قاتل و دزد توش رشد کرده و بزرگ شده و ازش تاثیر گرفته ،واقعا کی میتونه ادعا کنه اگه تو همون بستر زندگی کرده بود ،مرتکب همون جرم به شرط قرار گرفتن تو همون موقیعیت نمیشد؟ یعنی اون مجرم به جبر تو بستری بزرگ شد و به جبر تو موقعتی قرار گرفت که به جبر اختیار از دست داد و مرتکب قتل شد ،حالا سوال اینجاست که این قاتل رو چند درصد میشه تو قتلی که مرتکب شده مقصر دونست ؟ من در مورد خودم شک ندارم قطعا راه قاتل رو در پیش میگرفتم
همین الان تو همین شرایطی که هستم از اول تولد تا حالا همش جبر محض بوده حتی انجام دادن و یا انجام ندادن های من به جبر بوده ،به جبر ایجاد شرایطی که من رو راغب کرده به انجام اون کار یا منزجر
مثلا اگه من به جبر تو بستری قرار میگرفتم که به فوتبال علاقه مند میشدم شاید الان کنار علی کریم داشتم توپ میزدم
چند وقت پیش یه مصاحبه از وزیر مهاجرت کانادا تو بی بی سی دیدم که میگفت بهترین مهاجر های ما ایرانی ها هستن ،این موضوع که ایرانی های خارج کشور معمولا به جبر تو شرایطی قرار میگیرند که بهترین شهروند های اون کشور میشن رو من خودم هم بارها تو کشور های مختلف از زبون خارجی ها شنیدم و دیدم ،قبول دارم استثنا هم توشون هست ولی اکثر قریب به اتفاق انسانهای شریفی هستند
باید قبول کنیم ما ایرانی ها یا همون ایرانی های خارج کشور تو مملکت خود ما به اون اندازه شریف نیستند که این شامل خود من هم میشه یعنی ما به جبر تو بستری قرار گرفتیم که خود به خود سوق داده میشیم سمت شریف نبودن
به نظر من اگه یه زمانی یه حساب کتابی هم باشه اگه تمام این جبر هایی که ما توش قرار گرفتیم لحاظ بشه چیزی واسه حساب کتاب نمیمونه
در کل میشه گفت آدم به جبر تو شرایطی قرار میگیره که با توجه به جبر های قبلی که توش قرار داشته تصمیم میگیره یک فعل رو انجام بده یا نه و وارد جبر بعدی زندگی بشه
چی گفتم ؟کلا خودم هم نفهمیدم ولی اگه کسی از این قصه ها چیزی میفهمه ما رو هم از این سرگردونی نجات بده

۱۳۹۰ فروردین ۸, دوشنبه

چگونه با موسیقی زمان را کوتاه کنیم

من تقریبا همه جور آهنگ و موسیقی گوش میدم از لینکینگ پارک و متالیکا تا ۴ فصل ویوالدی و ایضا شجریان
کسی نمیتونه منکر نسبی بودن زمان بشه ،همه ما تجربه کند حرکت کردن عقربه های ساعت و سریع حرکت کردنش رو نسبت به حالی که داشتیم چشیدیم
دیروز به آزمایش جالبی دس زدم ،به این شکل که بهترین آهنگ ها از گروه های مختلف و سبک های کاملا متفاوتی رو که دوس داشتم رو جدا کردم و سعی کردم بدون نگاه کردن به ساعت حدس بزنم تو مدتی که داشتم اون سبک رو گوش میدادم چقدر عقربه های ساعت جلو رفتن
نتیجه این آزمایش ابلهانه من چیز عجیبی از کار در اومد
ترنس آرمین ون بییرن بیش از ۱۵ دقیقه در ساعت سرعت عقربه های ساعت رو تند کرد و با توجه به این مهم که این سبک در جایگاه خاصی در سلیقه موسیقیهایی من قرار نداره این نتیجه خلاف انتظار بود یعنی سریع حرکت دادن زمان با موسیقی حتما لازمش عاشق اون سبک و آهنگ بودن نیس البته سعی کردم این آزمایش رو تو بستر های یکسان انجام بدم یعنی زمان هایی که سر درد نداشتم و از چیزی ناراحت و خوشحال نبودم به نوعی سعی کردم عدالت رو بین سبک های مختلف رعایت کنم
۱۵ دقیقه برای من که به شدت دنبال سریع کردن ضرب آهنگ زندگی و راحت شدن از این نکبت حیات هستم خیلیه
خیلی

خدای سوسیال دموکرات

من چند بار ترجمه کل قرآن رو خوندم تو یکی از آیه های معروف قرآن ملائکه بعد خلقت انسان به خدا بر میگردند به زبان اعتراض و سوال میگن که خدایا باز هم میخوای موجودی خلق کنی که چنین کنه و چنان؟ نکته قابل توجه تو این آیه برخورد غیر رادیکال و همراه با دموکراسی خدا تو جواب دادن به ملائکه است و اینکه علاوه بر شاکی نشدن از سوال فرشته ها تو مقام پاسخ در میاد و سر حوصله قانع میکندشون. به نظر این حقیر خدا با مطرح کردن این کانورسشن و گفتگوش با ملائکه میخواست به ما بفهمونه که بابا تو دستگاه پروردگاری من خدا هم دمکراسی و آزادی بیان و حتی چه میدونم آزادی مطبوعات وجود داره وگرنه به ما چه خدا با فرشته هاش چی میگه و چی میشنوه
واسه ثابت کردن سوسیال بودن خدا هم حرفی ندارم بزنم واسه گنده گوزی و اینکه حالیمه گفتم خدا سوسیال هم هست وگرنه خیلی نمیدونم اصلا این سوسیال چی
هست؟ ولی چون ظاهرا چیز خوبیه حتما خدا هم هست

۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

زندگی ترس و دیگر هیچ


سر منشاء همه بدبختی های ما ترس ،ترسی که کاملا ریشه تو تربیت غلط ما داره و بیشتر از اینکه اکتسابی باشه انتسابییه
میترسم یه لحظه تنهاش بزارم گریه کنه
میترسم اگه پیش دبستانی غیر انتفاعی نفرستمش پایه اش واسه اول ابتدایی ضعیف شه
...میترسم اگه معدلش۲۰ نشه واسش عادت شه درس نخون بار بیاد
میترسم تیز هوشان قبول نشه یا حداقل مفید یا البرز
میترسم بفرستمش تو کوچه بازی بلا ملا سرش بیارن
میترسم خودش بره مدرسه خودش بیاد واسه همین هر روز میبرمش میارمش
میترسم دبیرستان غیر انتفاعی نره کنکور قبول نشه
میترسم دختر های دانشگاه یا بر عکس پسرا دانشگاه بشینن زیر پاش از راه به درش کنن
میترسم کارم و از دست بدم
میترسم اعتراض کنم اخراج شم
میترسم بیکار شم ، بی پول شم
میترسم آبروم بره یا دیگران در مورد من فکر غلط بکنن
میترسم رفیقم ازم ناراحت شه ولم کنه تنها شم
میترسم...
همه زندگی ما رو ترس گرفته ترسی که از بچگی تو جونمون کردن و ما خیلی توش دخیل نبودیم همینه که نسل بابا هامون بهتر انقلاب میکردن و بهتر میرفتن رو مین ولی ما اکثرمون نسل اعتراض فیس بوکی هستیم و ازمون زیاد بخار بلند نمیشه به نظرم حکومت از اولش با نقشه ما رو ترسو بار آورد شاید فکر میکرد یه روز کار به اینجا بکشه قاطی واکسن هایی که تو بچگی به ما میزدن واکسن ترسو بودن هم به ما زد تا خیالش راحت شه که از نسل ما بخاری بلند نمیشه